به همت منیره افراز مسئول کتابخانه هدف کتاب "فصل پنجم سکوت" به قلم محمدرضا بایرامی در جمع اعضای نوجوان علاقمند جمع خوانی شد.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما ، جمع خوانی فصل پنجم سکوت با هدف معرفی کتاب به اعضای نوجوان کتابخانه برگزار شد و با استقبال خوبی از طرف آن ها مواجه شد. این کتاب که توسط 6 نفر از نوجوانان حاضر جمع خوانی شد برای گروه های سنی «د» و «هـ» به قلم محمدرضا بایرامی نوشته شده است. این رمان در بحبوحه ی روزهای انقلاب اسلامی در ایران اتفاق می افتد. ماجرای پسر نوجوانی به نام مرتضی است که ناخواسته درگیر اتقاقاتی مهم سیاسی می شود. داستان با زاویه دید اول شخص نوشته شده و در واقع؛ اعترافات و واگویه های مرتضی-نقش اول- در یکی از زندان های سیاسی است. شروع داستان نیز تعلیق دارد و ابهام برانگیز است: « دروغ تو کار ما نیست، نمی دانم چرا باور نمی کنید!» اما رفتن به ماجراهای مدرسه و... از تعلیق آن کم می کند.در همان یکی- دو صفحه ی اول، متوجه ساختار شکنی بیش اندازه در زبان راوی می شویم که گرچه کمی آزاردهنده به نظر می رسد و در ابتدا، توی ذوق می زند؛ اما کم کم با آن انس می گیریم. یعنی آن را به عنوان لحن روایت عامیانه ی مرتضی می پذیریم و لذت می بریم.
این داستان به سبک «رئالیسم اجتماعی» نوشته شده، و در محله ی پرت و تازه ساخت «علی آباد تهران» اتفاق می افتد که اهالی اش، طعم فقر و نداری را با تمام وجود چشیده اند. مرتضی و دوستش امیر، بستنی فروش هستند و نویسنده همین قضیه را دست مایه قرار داده و از طنزی زیرپوستی برای جذاب تر شدن رمان استفاده کرده. فضاسازی و تصویرهای کتاب زیباست و به خوبی توی ذهن مخاطب نقش می بندد. توصیف و تشبیهات نیز در به طور نمادین در پیام رسانی داستان کمک شایانی می کند. مثل تشبیه ساواکی ها به جن که نماد ترس و هراس در داستان هستند. لحن روایت مرتضی به شخصیت پردازی داستان کمک می کند و گرچه توصیفات ظاهری و کنش ها نیز طبیعی و روان است اما سن مرتضی -هفده ساله- با رفتارهایش سنخیت ندارد. می طلبد که نوجوان های قصه، سیزده- چهارده ساله باشند. اگرچه در مهارت های امیر نیز کمی اغراق شده است!
در کل، رمان فصل پنجم سکوت زیبا نوشته شده و ارزش یک بار خواندن را دارد؛ چرا که با روایتی متفاوت ما را با دوران انقلاب آشنا می کند و برعکس بسیاری از داستان های این دستی، سعی کرده پیامش را در لفافه و غیرمستقیم بیان کند.