• شهروند خبرنگار
  • شهروند خبرنگار آرشیو
امروز: -
  • صفحه نخست
  • سیاسی
  • اقتصادی
  • اجتماعی
  • علمی و فرهنگی
  • استانها
  • بین الملل
  • ورزشی
  • عکس
  • فیلم
  • شهروندخبرنگار
  • رویداد
پخش زنده
امروز: -
پخش زنده
نسخه اصلی
کد خبر: ۲۱۳۱۸۰۲
تاریخ انتشار: ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۱۳:۴۶
اجتماعی

از خرمشهر تا خونین شهر ؛ آزادی خرمشهر از زبان «خرمشهر»

صدای خشم و فریاد دلیرمردانم به گوش می‌رسد که به خونخواهی برادران خود به جستجوی دشمن و انتقام در راهند.

به گزارش خبرگزاری صدا و سیما ؛ آوای پرچمداران اسلام و سنگرسازان بی‌سنگر گوشم را نوازش می‌دهد. خدایا آنان یاران من هستند. فریاد کشیدم. بیایید، بیایید و قدمتان را بر چشم‌هایم بگذارید. بیایید و چشم‌هایم را روشن کنید و چهره خونین مرا خرم سازید.
هر کسی در طول زندگی‌اش یک روز را به عنوان روزی به یادماندنی و شیرین همیشه به یاد خواهد داشت و آن را همچون گوهری درخشان در صندوقچه قلبش نگهداری می‌کند و یاد آن را در سینه می‌پروراند. من نیز همچون دیگران، چنین روزی را در خاطرات خود نوازش می‌کنم و هرگز از یاد نخواهم برد. روزی که پس از زمانی نسبتاً طولانی، از بند یوغ ددمنشان رهایی یافتم.
درست به یاد دارم سحرگاه سومین روز ماه خرداد بود که صدای قدم های آشنایی مرا از خواب غمناک و پردرد اسارت بیدار کرد. صدایی آشنا که در زمان اسارتم نشنیده بودم. صدای پایی که به سویم می‌آمد. آهنگ تپش قلب هایی که خون مردانگی را در سینه‌ها جاری می‌ساخت و نوازش دست های گرمی که برای باز کردن زنجیر اسارت به سویم دراز می‌شد. انگار که خواب می‌دیدم، اما نه، آن صداها همچنان ادامه داشت و لحظه به لحظه بیشتر می‌شد و سایه هول و هراس را بر چهره کریه چکمه‌پوشان جلّاد نمایان می‌کرد.

آزادی خرمشهر از زبان خرمشهر

در آن لحظه، مدت زمانی بود که مرا مظلومانه از میهن و یارانم جدا کرده بودند. زمانی بود که پرنده‌های نغمه‌خوان از روی شاخه‌های درختان سرسبز و خرّم پریده بودند. زمانی که کبوتران سفید آزادی، با گلوله‌های آتشین، در خون خود می‌غلتیدند و مرغان عشق را در قفس کرده سر بریده بودند.
دیگر صدای پای کودکان معصوم و گریزپای در کوچه‌ها به گوش نمی‌رسید و تنها صدای دردآور پوتین‌های سربازان خونخوار و پلید دشمن بود که بر صورتم کوبیده می‌شد و همچون مُهری سیاه چهره‌ام را کبود می‌کرد.
سینه پاکم که زمانی قدمگاه یاران عشق و معبر کارگران زحمتکش پاکدل بود، اینک جایگاه توپ و تانک دژخیمان جنایتکار بود. تانک هایی که با صدای گوشخراش و مهیب خود نعره مرگ و بوی خون را در فضای آرام و خاموش من پراکنده می‌کرد. آه که دیگر خرمایی بر نخل هایم دیده نمی‌شد! دیگر پیرمرد کشاورز خاک مرا زیر و رو نمی‌کرد و کسی مرا سیراب نمی‌کرد.
چه شده بود، چه پیش آمده بود که دیگر بر مناره‌های مسجدم صدای مؤذن طنین‌انداز نمی‌شد؟ چرا سینه پاک کبوترانم خونین شد؟ به کدامین گناه لاله‌ها و نرگسان باغچه را پرپر کردند و بر خاک ریختند؟ چگونه می‌شد سینه چاک چاک مرغان عشق را درهم نهاد؟ چرا خانه‌های زیبایم ویران شد؟ و غبار غم بر آیینه و طاقچه آن نشست؟ پیرمرد کشاورز را چه کسی در آتش افکند؟ کجایند یاران و همراهان وفادارم؟ زمین های سرسبز مرا چه کسی خونین کرد؟

این جغدان شوم را که بر ویرانه‌هایم آشیان گزیده‌اند، چه کسی به اینجا خواند؟ و این خفّاشان شب‌پرست چگونه در خانه‌هایم پرسه می‌زدند؟ و… می‌گریستم و می‌گریستم… از اینجا بروید. قدم های آلوده را از سینه‌ام بردارید. چنگال های پلیدتان چهره‌ام را می‌خراشاند. قهقهه‌های شیطانیتان همچون بغضی راه نفس را بر من می‌بندند، دور شوید، دور شوید، یارانم را چه شده است؟ نگهبانانم را چه پیش آمده است که این‌چنین تنها و بی‌کس در دخمه فرعونیان به بند کشیده شده‌ام. مرا رها کنید مرا به خود واگذارید…؛ امّا صدایم به جایی نمی‌رسید.
به یاد می‌آورم آن شب که دشمن وحشیانه به سویم حمله‌ور شد و همچون قوم مغول همه چیز را ویران کرده و به پیش می‌آمد. می‌کشت و خون می‌ریخت و به آتش می‌کشید.
دخترم به یاد می‌آورم آن هنگام چگونه فرزندانت را در سینه می‌فشردی و برای همسرت که دلاورانه به مبارزه با شغالان ولگردی که در شهر پرسه می‌زدند، دعا می‌کردی. و آن لحظه که خون پاک همسرت بر زمین ریخت، دیوصفتان تو را از خانه بیرون آورده به همراه فرزندان و عده‌ای دیگر از زنان و کودک بی‌گناه همشهریت به بند کشیدند و همگی را به گلوله بسته و به دیار عشق رهسپار ساختند. و تو حتی در آن لحظه‌های آخر، تسلیم آنان نشدی و با زبان و عفتت با آنان مبارزه کردی.
تو ای برادر رزمنده‌ام! چگونه فراموشت کنم که تا آخرین فشنگ جنگیدی و هنگامی که از فرط تشنگی با لبی خشک و بدنی خون‌آلود، به یاد سرور آزادگان بر زمین افتادی و با تنی رنجور و بی‌رمق در دست دشمن گرفتار شدی، تو را در گودالی که از جنازه‌های شهیدان همسنگرت و گروهی دیگر از یاران که همچون تو دیگر توانی در جانشان نمانده بود پر شده بود، انداختند و شما عزیزان را مظلومانه در شعله‌های آتش و جنایت سوزاندند و لکه‌ای سیاه بر پرونده ننگین خود افزودند و دل مرا بیش از پیش داغدار کردند.
جانفشانی و رشادت تو ای بسیجی غیور! همیشه در صحنه تاریخ به یادگار خواهد ماند. تو که یک تنه بر قلب دشمن می‌تاختی و با یاد خدا دشنه زهرآگین خود را در سینه خصم فرو می‌کردی و بر دیگری می‌تاختی. از کدامتان بگویم؟ که هر کدام نمونه‌ای از رشادت، پایداری و دلیرمردی و مقاومت بودید. امّا با تمام این همه شهادت، نقشه دشمن از پیش تعیین شده بود و با جنایت گروهی از دشمنان دوست‌نما، من به دست دشمن اسیر شدم.
به یاد می‌آورم که شب‌پرستان هنگام اسارتم طبل شادی را به صدا درآوردند و بر قلبم به پای‌کوبی پرداختند. بر جنازه‌های فرزندانم آتش شادی افروختند و جام خونین نشاط و سرمستی را در باده ریخته و نعره‌زنان سر کشیدند. در و دیوار و کوچه‌هایم را ویران ساختند و اموال مردم بی‌گناه را غارت کردند. می‌دیدم که چگونه تن زخم دیده‌ام جایگاه این نامردان روزگار گشت و این خاطرات بر دردم می‌افزود. اما... آن سحرگاه بویی دیگر داشت. صدای اذان داشت. رنگ سپیده صبح و بوی گل سرخ و شکوفه‌های بهاری را به مشامم می‌رساند. یعنی من بیدارم؟ آیا برای آزادی من می‌آیند؟ می‌خواهند بندهای اسارت را از دست و پایم بگشایند؟ خدای من تو آنان را یاری ده که تو خود آنان را به یاری و مددت وعده داده‌ای.

صدای الله اکبر فرزندانم به گوش می‌رسد. خانه‌های من گهواره‌شان بود.

صدای خشم و فریاد دلیرمردانم به گوش می‌رسد که به خونخواهی برادران خود به جستجوی دشمن و انتقام در راهند. آوای پرچمداران اسلام و سنگرسازان بی‌سنگر گوشم را نوازش می‌دهد. خدایا آنان یاران من هستند. فریاد کشیدم. بیایید، بیایید و قدمتان را بر چشمهایم بگذارید. بیایید و چشمهایم را روشن کنید و چهره خونین مرا خرّم سازید. برای پیروزیشان دست دعا در مسجد ویرانه‌ام بلند کردم.
برادرم! تو را از دور می‌دیدم که سلاح گرمت را در دست می‌فشردی و با خشم و کینه به سوی دشمن گلوله‌های خشم و کینه را شلیک می‌کردی. فرزند رشیدم! بر قدم های استوارت افتخار می‌کردم که با قدرت زیاد بر زمین کوبیده می‌شد و در راه اسلام و فرمان امام بزرگوارمان به جلو رانده می‌شد. پدرم! پشت خمیده و ریش سفیدت یاد «حبیب‌بن مظاهر» را برایم زنده می‌کرد. تو که نفس نفس‌زنان فرزندانت را نوید پیروزی می‌دادی و برایشان قوت قلب بودی. مادر عزیزم! می‌دیدم که تو هم در پشت جبهه برای دلیرمردان لباس و خوراک و لوازم دیگر را با دعا و صلوات فراهم می‌کردی، تو که فرزند دلبندت را از زیر قرآن رد می‌کردی و به سوی من روانه می‌ساختی. خواهرم! تو را نیز مشاهده می‌کردم که همچون زینب اسلحه به زمین افتاده برادرت را در دست می‌گرفتی و به برادر دیگرت هدیه می‌دادی.
تو که بر زخم‌ها و درد شیرمردان مرهم می‌گذاشتی و با نغمه‌های شیرین و دلنشینت قلب مالامال از عشق آنان را آرام می‌ساختی و یاری خداوند و پیروزی اسلام را در گوششان زمزمه می‌کردی. برادر عزیز و فداکارم! قطره قطره خون تو، شاهدی بر حماسه و جانفشانی و ایثار توست. تو که قبل از حمله آرام در گوشه‌ای از جبهه نشسته بودی و در حالی که اسلحه‌ات را در دست داشتی، برای فرمان حمله ثانیه‌شماری می‌کردی و آزادی مرا در سینه می‌پروراندی. همیاری و رشادت شما خواهران و برادران مؤمن و یاری خداوند بود که همچون مشتی محکم گلوی دشمنان را فشرد و رنگ مرگ را بر رخسارشان نمایان کرد.
شما ای کبوتران سفید آزادی که سینه‌تان سپری محکم در برابر جغدان بد یوم شد. شما که مرگ در راه خدا و میهن اسلامی را افتخار می‌دانستید. می‌دیدمتان که چگونه در نبرد و تکاپو با دشمن دوباره بر دیوارهای من جای گرفتید و دشمن را فرار دادید. آنان را می‌دیدم که با وحشت و هراس پا به فرار گذاشته، امّا از تیررس شما دور نمی‌شدند و بر زمین می‌افتادند و گروهی دیگر که دستها را به نشانه تسلیم بر سر گذاشته و در صفی طویل در مقابلتان سر تعظیم و تسلیم فرود می‌آوردند. الله اکبر بر رشادت و ایثارتان. ماشاءالله بر بازوان پرتوان و قدم های استوارتان که از خون خود مایه گذاشتید و با یاری خدا و فرمان روح خدا، خمینی بت‌شکن، خاک پاکتان را از لوث وجود دشمن آزاد کردید.
و اینک مقدمتان را مبارک و گرامی می‌دارم. خوش آمدید به زادگاه خود، به شهری که شاهد حماسه و جانفشانی شما بود و ناظری بر جنایات مزدوران و دژخیمان زمانه.
اکنون سال ها از آن روز می‌گذرد. روزی بزرگ و فراموش‌ناشدنی. ویرانه‌هایم آباد شده، مسجدهایم دوباره از عاشقان پر گشته و صدای قرآن و موذن به گوش می‌رسد. صدای کودکان و فرزندان عزیزم در کوچه‌ها به گوش می‌رسد و گوشم را نوازش می‌دهند. خاک نخلستان هایم زیر و رو شده و سیراب و نهال های جوان را در سینه خود می‌پروراند.

برادرم، تو ای بسیجی جان برکف، ای ارتشی دلاور، پاسدار رشید اسلام، تو ای خواهر ایثارگر، مادران مقاوم، کارگران، کشاورزان زحمتکش، ای مرغان عشق و امید، ای گل‌های سرخ و لاله و نرگس و ای «آزادی» مقدم گرامیتان بر خاکم مبارک باد.
من دیگر خونین‌شهر نیستم به شهر خرمشهر خوش آمدید و سخنان گوهربار امام راحلمان را فراموش نکنید که فرمودند: «خرمشهر را خدا آزاد کرد.»
 
بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
گزارش خطا
Bookmark and Share
X Share
Telegram Google Plus Linkdin
ایتا سروش
عضویت در خبرنامه
نظر شما
آخرین اخبار
فهرست پرواز‌های فرودگاه اصفهان (دوازدهم آذر ۱۴۰۴)
برگزاری مسابقات ووشو قهرمانی بانوان در تبریز
صفحه نخست روزنامه‌های اصفهان (دوازهم آذرماه ۱۴۰۴)
اجرای پویش کاشت نهال همزمان با سراسر کشور از عرصه‌های منابع طبیعی بویراحمد
مطالعات آبخیزداری در اراضی بالادست سد حاجیلار ورزقان
طرح اصلاح قانون محکومیت‌های مالی، تعرضی به قانون مهریه نکرده است
آغاز بارش برف در جاده کرج کندوان
 اقدام خیرخواهانه پزشک زنجانی؛ دو کودک نیازمند رایگان جراحی شدند
افزایش ۹۶ درصدی تسهیلات مشاغل خانگی چهارمحال و بختیاری
رقابت هنرمندان چهارمحال و بختیاری برای دریافت مهر اصالت ملی
تقویم روز و اوقات شرعی گیلان، ۱۲ آذر ۱۴۰۴
تقویم و اوقات شرعی زنجان در ۱۲ آذر ۱۴۰۴
تقویم و اوقات شرعی چهار شنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۴ به افق قم
همت اهالی روستای مصر آباد زنجان قنات قدیمی را زنده کرد
بررسی راهکار‌های استفاده از ظرفیت نخبگان در تولید و صنعت
پیام ما به مردم دنیا صلح و تعامل است
انجام ۴۳۱ پرواز خارجی از فرودگاه تبریز
تاکید فرماندار شاهین‌دژ بر تقویت خدمات شهری با اولویت مطالبات مردمی
برگزاری همایش تخصصی اردستان شناسی
ایران تجربه بسیار کلاسیکی در مبارزه با تروریسم دارد
  • پربازدیدها
  • پر بحث ترین ها
فعالیت مدارس و دانشگاه‌های فارس فردا هم مجازی است
شاخص هوای شیراز امروز ۱۱ آذر ۱۴۰۴
مدارس و مراکز آموزشی غیر حضوری شد؛اداره ها دور کار
دانش‌ قرارگاه‌خاتم‌الانبیا به‌بخش‌های دولتی‌وخصوصی منتقل‌شود
بارش باران در غرب، شمال غرب و شمال کشور
کالابرگ الکترونیک؛ تضمین قیمت ثابت برای دهک‌های هدف
مدارس و دانشگاه‌های تهران فردا ۱۲ آذر حضوری شدند
۱۰۰ هزار میلیارد تومان کالابرگ پرداخت شد
کشف باند توزیع شیشه در فیروزکوه با شگرد پنهان‌سازی در لوازم آرایشی
آسمان قم تا پنج شنبه بارانی است
آمریکا در ونزوئلا دنبال چیست؟!
تقویم و اوقات شرعی سه شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۴ به افق قم
زبان معیار ۱۴۰۴/۰۹/۱۱
استان یزد فردا بارانی می شود
مدارس و دانشگا‌ه های کهگیلویه و بویراحمد فردا ۱۲ آذر غیرحضوری شد
بازیکن دهدشتی برترین گلزن نیم فصل لیگ برتر امید‌های کشور  (۴۵ نظر)
پدافندهوایی ارتش همیشه در حالت آماده‌باش کامل است  (۲ نظر)
امروز؛ آخرین فرصت ثبت نام آزمون استخدامی سرایداران  (۱ نظر)
فرزندان مصدوم معاون رئیس جمهور به تهران منتقل شدند  (۱ نظر)
دشمن خطا کند هزینه سنگینی به او تحمیل می‌کنیم  (۱ نظر)
تردید‌ها درباره سلامتی ترامپ با انتشار‌ام‌آر‌آی وی  (۱ نظر)
اقدام استرالیا علیه سپاه در جهت اهداف آمریکا و اسرائیل است  (۱ نظر)
بیانیه‌ ونزوئلا در محکومیت‌ آمریکا برای بستن حریم‌ هوایی  (۱ نظر)
سرعت غیرمجاز، رکن اصلی تصادفات جاده‌ای  (۱ نظر)
فراهم شدن امکان ثبت نام سهام برای متولدین ۱۴۰۱ به بعد  (۱ نظر)
میرزا کوچک جنگلی بزرگمرد پرآوازه‌ گیلان  (۱ نظر)
غیرحضوری شدن مدارس و دانشگاه‌های خراسان جنوبی  (۱ نظر)
ساخت مسابقه «عائله اَل اَله» در رادیو چی چست  (۱ نظر)
ابلاغ شیوه نامه مراقبت و کنترل آنفلوانزا در مدارس استان  (۱ نظر)
پایان عملیات تعریض پل و آماده‌سازی کامل زیرگذر فیجان  (۱ نظر)