پخش زنده
امروز: -
خانم طهورا حسینی در متنی ادبی وقایع سال ۱۳۱۴ شمسی را روز شمار کرده است.
به گزارش خبرگزاری صدا و سیما، در این متن ادبی آمده است: بامداد شنبه،
۲۱ام تیر ماه هزار و سیصد و چهارده خورشیدی
«مسامحه نکنید و تعلل نورزید».
این، فرمان مستقیم شاه بود.
سرلشکر مطبوعی، فرمانده لشکر هم گفته بود
«از تهران، دفتر مخصوص ابلاغ نمودند بایستی فورا غائله کنده شود».
مأموران امنیتی کم کم به جمعیت اضافه میشدند و لحظهبهلحظه وضعیت تحصنکنندگان را گزارش میکردند.
بعد هم نیروهای انتظامی و نظامی، شامل سربازان، تیربارها و مسلسلها، در نقاط حساس و پشتبامها مستقر شدند.
سه شنبه،
۱۷ تیرماه همان سال.
مردم تحصن کرده بودند. علما نطقهای اعتراضی سر میدادند و لحظه به لحظه به جمعیت مردم اضافه میشد.
بجز شهر، مردم از محلات اطراف هم آمده بودند.
ماموران حکومت با لباسهای مبدل در میان جمعیت، نظاره گر اوضاع بودند.
پنج شنبه
۱۹ام تیرماه.
سومین روز تحصن بود.
علامه بهلول هم آمده بود. رفت روی منبر و نطقی آتشین کرد:
«این واقعه، لکه ننگی در تاریخ دوران سلطه رضاشاه است»
بعد هم این اقدام را تحمیلی خواند و آن را نوعی تحقیر هویت دینی و ملی مردم ایران توصیف کرد.
ماموران آمدند تا اورا از بالای منبر به زیر بیاورند، اما جمعیت بی درنگ مداخله کرد.
مردمی که او را میشناختند، کمکم به جمعیت معترض پیوستند.
سپس با فریادها و تکبیرها، او را روی منبر نشاندند.
بهلول ادامه داد: ««ما باید خودمان را تقویت کنیم و آماده جهاد شویم و در راه آزاد شدن آیتالله قمی تلاش کنیم»
جمعه،
۲۰ تیرماه. همان
تحصن اوج گرفته بود. از صبح زود، مردم از محلههای مختلف مشهد، با احساس خطر خود را به مسجد رساندند.
جمعیت حاضر تخمین زده میشد به چند هزار نفر.
بیشتر حاضران مردان بودند، ولی زنان نیز حضور داشتند.
علامه بهلول صبح آن روز نیز سخنرانی کوتاهی انجام داد، اما حوالی ظهر، برخی او را از نقشه دستگیری یا ترور باخبر کردند. «دوستم آمد و گفت اگر الان فرار نکنی، تو را میکشند. لباس عربی بر تنم کرد، عمامهام را برداشت، به دستم عصا داد و مرا از درِ پشتی مسجد بیرون برد.
رفتم به طرف نیشابور، بعد تربت، و مدتی در خانه علمای منطقه پنهان بودم.»
پاکروان، استاندار، با تهران تماس گرفت و گزارش داد که مسجد به "سنگر مقاومت" تبدیل شده.
در پاسخ، فرمانی با لحن جدی آمد:
«تا امشب، قضیه باید تمام شود. فردا باید آرامش کامل در مشهد برقرار باشد.»
مردم کوچهپسکوچهها را بسته بودند و برخی با چوب و سنگ مقاومت میکردند.
غروب جمعه
۲۰ تیر.
محمدولی اسدی (نایبالتولیه) معتقد بود میشود مصالحه کرد و از برخورد مسالمتآمیز سخن میگفت.
پاکروان استاندار ولی بهطور مستقیم از تهران دستور داشت که با زور عمل کند.
بعد هم رفت و هشدار را بهصورت اعلامیه رسمی در شهر منتشر کرد:
«به کلیه کسانی که در مسجد تجمع کردهاند، اکیداً اطلاع داده میشود که تا غروب امروز باید محل را ترک کنند. مسئولیت جان شما بر عهده خودتان است و دولت در برابر نظم عمومی مسامحه نخواهد کرد. نظمیه و ارتش مأمور اجرای کامل دستور هستند و در صورت تأخیر یا مقاومت، با قاطعیت عمل خواهند کرد.»
بامداد شنبه،
۲۱ تیرماه هزارو سیصد و چهارده خورشیدی.
هوا هنوز تاریک بود، و جمعیت حاضرنگران.
افرادی از اطراف مسجد خبر آوردند که:
«سربازها با سلاح سنگین اطراف صحن مستقر شدهاند. قرار است امشب حمله کنند.»
برخی گفتند: «از تهران دستور آمده مسجد را پاکسازی کنند، حتی به قیمت خون.»
۲۱ تیرماه ۱۳۱۴,حدود ساعت ۳ بامداد، مسجد گوهرشاد-حرم مطهر رضوی.
در تاریکی سحرگاه، به دستور سرلشکر مطبوعی، حمله آغاز شد.
نیروهای ارتش، با سلاح گرم، از چهار طرف وارد مسجد شدند. تیربارها از پشتبامهای اطراف شلیک کردند.
درها را بسته بودند، تیراندازی مداوم بود و مردم گرفتار شده بودند
گلوله به مردم میخورد و صدای اللهاکبر نمیخوابید. تا هوا روشن شد، کف مسجد پر از جنازه بود.».
اسناد داخلی ارتش از حدود ۱۵۳ نفر کشته و ۸۰۰ نفر بازداشت سخن میگوید امامنابع غیررسمی و شاهدان تا ۱۰۰۰ نفر کشته را تخمین میزنند.
«جسد بود با کامیون به خارج شهر منتقل میشد.
شبانه در اطراف مشهد دفن شدند، بینام و نشان.»
گفته میشود برخی اجساد در گورهای دستهجمعی در مناطقی مانند "تپه سلام"، "باغ خونی" یا "گورستان گلشور" دفن شدند.
خانوادهها اجازه برگزاری مراسم عزاداری نداشتند؛ بسیاری از بازداشتشدگان ناپدید شدند یا بعدها زیر شکنجه کشته شدند.
از صبح شنبه، صحن حرم کاملاً نظامی شد.
نیروها رفتوآمد مردم را کنترل کردند.
آثار خون، شیشه شکسته و لباسهای پاره روی زمین مانده بود.
روزنامهها هم یا سکوت کردند یا خبر را تحریف.
هرچند، آمار دقیقی از شهدای آن واقعه خونین در دسترس نیست.
اما یک سند نظامی ثبتشده در گزارش شهربانی مشهد، تلگرافی از شخص رضا شاه را با این مضمون عنوان میکند:
مسامحه نکنید و تعلل نورزید؛ اگر بیش از این مسامحه کنید، نه تاج بر سر من خواهد ماند و نه کلاه بر سر شما.»
طهورا حسینی